مصاحبه با گلنوش خالقی
از گروه همآوازان تا ارکستر خالقی
گفتگو با گلنوش خالقی
متولد 1319 تهران، فارغالتحصیل از هنرستان موسیقی ملی ایران (دیپلم)، کالج ابرلین اوهایو (کارشناسی و کارشناسی ارشد)
خانم خالقی تأثیر خانواده و موسیقیدان بودن پدرتان- استاد خالقی-، برای شما در انتخاب رشتهی موسیقی تا چه میزان بوده است؟
ایجاد علاقهی اولیه، البته مربوط به خانواده و حرفهی موسیقی پدرم بود. ولی به شخصه نیز بسیار علاقمند بودم. پدر و مادرم میگفتند در کودکی قبل از اینکه بتوانم راه بروم، میرقصیدم. به یاد دارم مرحوم حسین تهرانی زیاد به منزل ما میآمدند و از دوستان بسیار نزدیک و صمیمی خانوادهی ما بودند، به طوری که من در دوران کودکی به او «اوچو» میگفتم. میگفتند من شش ماهه بودم، او روی قوطی سیگارش ریتم میگرفت و من با آن ریتم دستهایم را تکان میدادم. خیلی به رقص علاقمند بودند و هنوز هم هستم. از پنج سالگی رهبری پدرم را در ارکستر انجمن موسیقی میدیدم و من هم به پیروی از او همیشه مشغول رهبری بودم، یعنی به محض شنیدن موسیقی دستهایم را به شکل رهبری کردن تکان میدادم. مادرم میگفت تا جایی را پیدا میکردم، دستهایم را به حالت پیانو زدن روی آن به حرکت درمیآوردم.
پس موسیقی را از دوران کودکی انتخاب کرده بودید؟
بله، خیلی زود کاری را که میخواستم انجام بدهم، انتخاب کرده بودم. میخواستم موسیقیدان شوم و راه پدرم را ادامه دهم. ضمن اینکه پدرم را عاشقانه دوست داشتم و رابطهی عاطفی شدیدی با او داشتم، میخواستم جا پای او بگذارم و موجب خوشحالیاش شوم. به دنبال موسیقی رفتن من یکی از آرزوهای او بود و من هم سعی کردم در حد توانم او را به آرزویش برسانم.
از روند تحصیل خود در هنرستان بگویید؟
تحصیل موسیقی را از هنرستان با ساز تخصصی پیانو شروع کردم. البته مجبور بودیم یک ساز ایرانی هم بزنیم که من سه تار را انتخاب کردم ولی متأسفانه آن را دنبال نکردم و ای کاش آن را جدیتر میگرفتم.
در آن زمان سه تار برایم جذابیتی نداشت، شاید یکی از دلایلش پیانو بود. چرا که پیانو سازی بسیار متنوع و وسیع است بخصوص برای یک جوان، سازی است چند صدایی و دارای هارمونی و با امکانات بسیار زیاد که جایی برای انتخاب ساز دیگر نمیگذارد.
به هر حال خیلی تأسف میخورم که چرا یک ساز ایرانی را به شکل حرفهای دنبال نکردم، چون برای یادگیری دستگاههای موسیقی ایرانی تسلط به یک ساز ایرانی الزامی است و من همیشه از این نظر احساس کمبود میکنم.
بعد از دیپلم علاقهی زیادی به آهنگساری داشتم، ولی در هنرستان موسیقی ملی امکان ادامه تحصیل در این رشته وجود نداشت و من مجبور شدم یک سال هم دیپلم هنرستان عالی موسیقی را بخوانم که بتوانم وارد دورهی عالی بشوم، چون آنها دیپلم هنرستان ملی را قبول نداشتند. جالب است بگویم که این دو هنرستان در رقابت شدیدی با هم بودند. آنها بچههای هنرستان ملی را دست کم میگرفتند. من در تمام طول تحصیلم در هنرستان ملی رتبه اول را داشتم و وقتی دورهی ششم هنرستان عالی را هم گذراندم باز هم رتبه اول شدم.
در دورهی آموزشی پیانو از چه اساتیدی بهرهمند شدید؟
وقتی در هنرستان ساز پیانو را شروع کردم، هنرجوی مرحوم جواد معروفی بودم. بعد از آن حسن صبا که از شاگردان ملیک اصلانیان بود، به هنرستان آمد که پیانو و سنتور آموزش میداد. پدرم مرا پیش او برد. با توجه به مخالفتهای من اعتقاد داشت که تکنیک او بهتر است و میگفت: «جواد معروفی نوازندهی بسیار خوبی است ولی حسین صبا معلم بهتری است».
حدود دو سال با حسین صبا کار میکردم و ایشان مرا به طور خصوصی نزد ملیک اصلانیان فرستاد که تا پایان دوره هنرستان ادامه داشت.
بعد از اتمام هنرستان (ملی و عالی) چه کردید؟
همانطور که گفتم به آهنگسازی علاقه داشتم ولی فقط سه نفر برای ادامه در این رشته ثبتنام کرده بودند و چون به حد نصاب نرسید، تشکیل نشد. به استخدام فرهنگ و هنر درآمدم، ضمن اینکه دستیار پیانوی آقای ملیک اصلانیان و سلفژ آقای فرزانه بودم و حدود دو سال هم به این شکل کار کردم.
برنامهی ادامهی تحصیلتان چه شد؟
در سال 1963 میلادی برای ادامهی تحصیل به آکادمی موتسارت در سالزبورگ اتریش رفتم و رشتهی رهبری کُر را انتخاب کردم. در آن زمان آکادمی موتزارتئوم با کالج ابرلین در اوهایو آمریکا برنامهی مبادلهی دانشجو داشتند. به این شکل که دانشجویان سال سوم خود را به دانشگاههای متقابل میفرستادند که با شیوههاهی تحصیلی یکدیگر (اروپا و آمریکا) آشنا شوند. در سال 1966 زمانی که سال سوم بودم، قرعه به نام من افتاد و به خرج ابرلین برای یک ترم به آمریکا رفتم. ابرلین یک کالج خصوصی بسیار معروف است که کنسرواتور موسیقی هم دارد. هزینه تحصیلی بسیار بالاست ولی در عوض از کادر آموزشی بسیار متخصص و امکانات بسیار عالی بهرهمند است. در همان چند ماه اول پی بردم که این کالج دنیایی متفاوت است. من آخر ترم باید به اروپا برمیگشتم. چهار ماهی که آنجا بودم به اندازهی سه سال تحصیلم در اروپا مطلب یاد گرفته بودم و طبعاَ دلم نمیخواست برگردم. درخواستم را به مسئولین گفتم. هزینهی تحصیل در آنجا بسیار زیاد بود و در توان پرداخت من نبود، ولی قرار شد که در آخر ترم در صورتی که ریز نمرات من به اندازه کافی خوب باشد، آنها مرا به هزینهی خودشان بپذیرند و خوشبختانه چنین شد و در رشته رهبری کُر از آنجا فارغالتحصیل شدم.
بعد از آن چون بورسیه فرهنگ و هنر بودم به ایران آمدم و به مدت یک سال در هنرستان عالی مشغول به کار شدم. متأسفانه امکانات کار بسیار محدود بود و نتوانستم تدریس را ادامه بدهم و برای ادامه تحصیل به آمریکا برگشتم. البته ازدواج کرده بودم. شوهرم نیز فارغالتحصیل موسیقی از ابرلین بود و در ضمن آمریکایی است. هر دو آنجا ادامه تحصیل دادیم و در سال 1974 فوق لیسانسم را گرفتم. در آن زمان رادیو تلویزیون ملی ایران با فارغالتحصیلان ایرانی که در آمریکا یا سایر کشورهای دیگر بودند، تماس میگرفت و آنها را تشویق به برگشت میکرد. با من و شوهرم نیز قراردادی بستند و ما به ایران بازگشتیم. من رهبری کُر رادیو تلویزیون ملی را به عهده گرفتم و گروه همآوازان را تشکیل دادم.
در واقع یک مدرسهی کر ایجاد شده بود و هدف من این بود که امکاناتی برای جوانانی ایجاد کنم که به دلایل مختلف نتوانسته بودند به تحصیل موسیقی بپردازند. آزمونی گذاشتیم، سازمان پذیرفتهشدگان را به استخدام پارهوقت خود درآورد. کلاسهایی تشکیل دادیم. آقای محمود پورتراب (سلفژ و تئوری) خانم افسانه خدابندهلو و آقای اشنایدر (آواز) و من هم درسهای دیگری را تدریس و به این شکل گروه کر همآوازان را تربیت کردیم.
ابتدا با موسیقی کلاسیک برای تقویت پایهی موسیقی هنرجویان شروع کردیم. هدف این بود که پس از گذراندن دوره مقدماتی و بالا رفتن تکنیک گروه، به آهنگسازان ایرانی سفارش قطعات کر داده شود به طوری که در نهایت بتوانیم یک رپرتوار موسیقی ایرانی کر داشته باشیم. گروه کیفیت خوبی پیدا کرده بود. کارول تویچ- رهبر ارکستر مجلسی- آنقدر تحت تأثیر کیفیت کار گروه قرار گرفته بود که ما را دعوت به اجرا با ارکستر مجلسی در لهستان نمود.
میخواستیم برای تشکیل گروه برنامهی پرورش، افراد را به شهرستانها هم منتقل کنیم، در واقع در تدارک تشکیل یک کالج موسیقی بودیم. یعنی از جوانان مستعد شهرستانی دعوت کنیم که دورهی آموزشی چهار سالهای بگذرانند. البته سازمان رادیو و تلویزیون از این مسئله حمایت میکرد و حتی شهریهای هم به دانشجویان برای تأمین زندگیشان اختصاص گرفت. قرار بود از بهترین استادان استفاده کنیم تا این جوانان شهرستانی پس از اتمام دورهی فوق به شهرستان خود برگردند و بتوانند این کار را در شهر خود انجام دهند. این برنامه به تصویب رسیده بود و به طور فشرده هم آغاز شد ولی با شکلگیری انقلاب منحل شد. پس از انقلاب من و شوهرم به آمریکا رفتیم و فعالیت موسیقیام را در آنجا ادامه دادم.
ارکستر خالقی چگونه تشکیل شد؟
در سال 1985 به دلیل مشکلات فعالیتهای موسیقی در ایران، تصمیم به تشکیل و ایجاد ارکستر روحاله خالقی در آمریکا گرفتم.
در آن زمان در ناحیهی واشنگتن تعدادی نوزاندهی حرفهای و غیرحرفهای وجود داشت که در طول کنسرتهای متفاوت از همکاری آنها بهرهمند شدیم. از جمله: هویدا سمندری، منصوره حسینی، مینا نراقی، زویا بهرامی، شهریار صالح، علی فاطمی و تعدادی از دیگر هنرمندان ایرانی، بقیهی نوازندگان ارکستر آمریکایی بودند.
کنسرتها بسیار موفق بودند ولی چند سالی است که فعالیت این گروه متوقف شده است، چون هیچ سازمانی نبود که از ما حمایت کند. ارکستر کاری پرهزینه است، بخصوص اگر بخواهیم از نوازندههای خوب و حرفهای استفاده کنیم، چون در درجه اول پرداخت حقوق اعضای ارکستر مطرح خواهد بود و من هم به طور شخصی توانایی ادارهی ارکستر را نداشتم. مدتی از طریق اجرای کنسرت و فروش بلیط توانستیم آن را روی پا نگاه داریم ولی ادامهی کار مشکل بود.
در حال حاضر چه میکنید؟
تدریس پیانو
گفتید به آهنگسازی علاقه داشتید، آیا قطعاتی نوشتهاید؟
بله، کارهای زیادی در طی این سالها برای پیانو نوشتهام، البته قطعات ایرانی و دلیلش هم این است که من فقط هنرجوی ایرانی میپذیرم. در شهری که من زندگی میکنم (واشنگتن)، ایرانیان زیادی هستند- شاید حدود صد هزار خانواده و من اصرار دارم که در کنار موسیقی کلاسیک، موسیقی ایرانی هم کار کنم. در طی مدت تدریسم قطعات زیادی برای شاگردانم نوشتهام (حدود 45 قطعه) که به دلیل آموزش برای ردههای مقدماتی، متوسط و عالی نوشته شدهاند، ولی قطعاتی اجرایی هستند. قرار است توسط مؤسسه ماهور کتاب و CD آنها را منتشر نمایم. این امر یکی از نتایج مثبت این سفرم بود و امیدوارم در سفر آینده به مرحلهی اجرا درآید.
خانم خالقی اینکه شما در حال جمعآوری آثار پدرتان هستید صحت دارد؟ و اگر بله، در چه مرحلهای از انجام این کار هستید؟
ما یک آرشیو نوار ریل از قطعاتی که پدرم با ارکستر گلها و دیگر ارکسترهای رادیو اجرا کرده بود، در اختیار داریم. در این سفر با همت و همیاری مؤسسه ماهور موفق شدیم تعدادی از این آثار را به صورت یک آلبوم شامل چهار CD منتشر کنیم. همچنین در سال 1990 که به ایران آمدم کلیهی مطالبی که در مورد پدرم، یا توسط خود ایشان نوشته شده بود، جمعآوری کردم و با خودم به آمریکا بردم ولی به دلایل مختلف، امکان چاپ آنها را پیدا نکردم، آنها نیز به زودی به صورت یادنامهی روحاله خالقی توسط مؤسسه مذکور به علاقمندان موسیقی ارائه خواهد شد.
آیا منبعی وجود دارد که علاقمندان به استاد خالقی بتوانند به آثارش دسترسی داشته باشند؟
بله، در آمریکا سازمانی غیرانتفاعی به نام مرکز هنری روحاله خالقی (Rouhollahkhaleghi Artistic center) به ثبت رساندیم که البته ارکستر هم به همین نام ثبت شد. برای من بسیار مهم بود که نام و آثار پدرم باقی بماند و در دسترس قرار گیرد. در طی سالهای گذشته بارها اشخاص و سازمانهای مختلفی با من تماس میگرفتند و اطلاعاتی در مورد پدرم و کارهایش جویا میشدند، به همین دلیل سایت اینترنتی www.rkac.com را ایجاد کردیم. در این سایت کلیهی اطلاعات مورد نیاز در مورد پدرم، لیست آثار و تاریخ آنها، فعالیتها و کلاسهای خودم، وجود دارد.
نام کاربری : | |
کلمه عبور : |